کد خبر: ۵۵۳
۱۸ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

فرزند مرحوم خراسانی 3هزار جلد از کتاب‌های او را به زندان مشهد اهدا کرد

خراسانی احترام زیادی برای کتاب قائل بود طوری که فرزندانش هیچ وقت ندیده‌اند او در حالت درازکش کتاب بخواند. او همیشه روی زمین می‌نشست و با گذاشتن کتاب روی رحل‌های قرآنی به مطالعه آن می‌پرداخت. اکنون کتاب‌های مرحوم خراسانی سر از زندان مشهد درآورده‌اند تا همچنان موجب انسان‌سازی و فرهنگ‌سازی شوند و همان‌طور که او در قید حیاتش معتقد بود «مطالعه، هم‌نشینی با بزرگان است»، فرصت این هم‌نشینی برای زندانیان فراهم شود.

زندان همیشه جای انسان‌های بد نیست. چه بسیارند کسانی که فطرت پاکی دارند، اما از بد روزگار و در اثر حادثه‌ای ناخواسته اسیر دیوارهای بلند آن شده‌اند. در همین زندان‌ها هم بوده‌اند نویسندگانی که کتاب‌های مهم و تأثیرگذاری نوشته‌اند. سکوت حزن انگیز زندان، ذهن انسان شریف را می‌پروراند و یک جرقه کافی ‌است تا حال و هوای یک مجرم را تغییر دهد و او را از جنایت به ندامت بکشاند. در زندانی که روزها و شب‌هایش طولانی‌تر از بیرون است، زندانیان معنای «کتاب؛ یار مهربان» را بهتر درک می‌کنند و همین کتاب‌ها می‌توانند آن جرقه‌ای باشند که شعله‌های آگاهی را روشن کنند تا یخ جهالت باز شود. شاید چنین نگاه‌هایی بود که باعث شد فرزند مرحوم خراسانی، بالغ بر 3هزار جلد از کتاب‌های پدرش را به زندان مشهد اهدا کند.

حسین‌علی رضاقلی‌زاده، فرزند آخر مرحوم غلامحسین رضاقلی‌زاده (معروف به خراسانی) است. خراسانی از کارمندان دادگستری، سخنران مذهبی، قاری قرآن و از پیشکسوتان ورزش باستانی بود که در زمان حیاتش بیش از یک هزار جلد از کتاب‌هایش را به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا کرده است. پسرش هم در حالی که 2سال از فوت پدر گذشته و قرار بود خانه‌اش را به فروش برسانند، دغدغه کتابخانه بزرگ او را داشت. حسین‌علی در این اندیشه بود که 3هزار جلد کتاب باقی مانده پدر را به چه نهادی اهدا کند. حدود 2هفته پیش، تماسی با اداره فرهنگی، اجتماعی شهرداری منطقه 11 برقرار ‌کرد و آن‌ها پیشنهاد اهدای کتاب به زندان مشهد را مطرح ‌کردند. پس از آن هم خیلی زود وانتی هماهنگ و کتاب‌های مرحوم رضاقلی‌زاده به زندان مشهد منتقل شد.

 

حفظ پاک‌‌دستی در بین رشوه‌گیرها

حسین‌علی درباره پدرش مرحوم رضاقلی‌زاده اظهار می‌کند: پدرم متولد سال 1300 و از مشهدی‌های اصیل بود که سال 97 فوت کرد. از ابتدا علاقه وافری به کتاب و کتاب‌خوانی داشت و بنا به گفته خودش از زمان نوجوانی مطالعه کتاب را آغاز کرده بود. بعد از سربازی هم در دادگستری مشغول فعالیت شد و بدین منظور عازم شهرهای زاهدان، زابل و اهواز شده بود. سال 74 دوباره به مشهد بازگشتیم. پدرم که فعالیت‌های کاری‌اش را در دادگستری زمان رژیم شاه گذراند، به «مرد ریشو» شهرت داشت چراکه برخلاف دیگر کارمندان آن زمان همیشه ریش داشت و هیچ وقت کراوات نمی‌زد. از طرفی آن زمان از نگهبان در ورودی تا رده‌های بالای کارمندان دادگستری، همه اهل رشوه بودند، اما پدرم را به پاک‌دستی می‌شناختند چون او هیچ وقت از کسی رشوه نمی‌گرفت. حدود سال 56 بازنشسته شد، اما به دلیل جنگ و مشکلات بعدی‌اش، ما همچنان تا سال 74 در اهواز بودیم و پدرم تا پایان جنگ درحالی‌که 60 سال سن داشت به صورت داوطلبانه در جبهه حضور پیدا می‌کرد.

به گفته حسین‌علی رضاقلی‌زاده، مرحوم خراسانی مطالعات بسیاری در حوزه های دینی داشت و با حافظه خوبش، آیات و احادیث کتب مختلف را حفظ بود طوری که حتی عبارت‌های طولانی و سخت را از حفظ روی منبر می‌خواند، البته خودش را محدود به مباحث دینی نمی‌کرد و در تمام زمینه‌ها، از جمله، شعر، فلسفه و حتی پزشکی و طب سنتی به مطالعه می‌پرداخت. او با همین اطلاعاتش داروهایی را در منزل می‌ساخت که همیشه مثمر ثمر بوده‌اند. مرحوم خراسانی از کتاب‌ها و سخنان خوب اندیشمندان غربی نیز بهره می‌گرفت و در سخنرانی‌هایش به آن‌ها هم اشاره می‌کرد. سخنرانی‌های او نیز محدود به مشهد نبود و در شهرهای مختلف کشور برای این امر دعوت می‌شد.

 

زندانی شدن از سوی نیروهای ساواک

صحبت‌هایی که او حدود سال 54 در جمع دوستانش گفته بود موجب می‌شود روزی مأموران ساواک به منزلش بیایند و او را با خود ببرند.حسین‌علی درباره آن روز می‌گوید: من حدود 8 سال داشتم. این‌قدر پدرم با مأموران ساواک با احترام برخورد کرد که فکر نمی‌کردم آن‌ها قصد دارند او را به زندان ببرند. از طرفی مأموران هم احترام پدرم را داشتند. فقط من می‌دیدم که خیلی با شدت کتاب‌های پدرم را جابه‌جا می‌کنند و در چمدان می‌گذارند. از آنجایی که پدرم به شدت روی کتاب‌هایش حساس بود منتظر بودم در برابر این رفتار آن‌ها اعتراض کند، اما می‌دیدم هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد و این برایم عجیب بود. وقتی پدرم با مأموران رفتند و مادر و خواهرم شروع به گریه کردند و من تازه فهمیدم که آن‌ها مأمور ساواک بودند. پس از این دستگیری، پدرم حدود 9 ماه در زندان ساواک به سر برد و وقتی آزاد شد در اولین فرصت نزد چشم پزشک رفت و عینک گرفت چراکه او را در محیط‌های تاریکی زندانی کرده بودند و چشمانش آسیب دیده بود.

مرحوم خراسانی از ورزشکاران حرفه‌ای و میدان‌دار باستانی هم بوده است. او از نوجوانی ورزش زورخانه‌ای را شروع کرد و با رسیدن به جایگاه میان‌داری، به زورخانه‌های بیشتر شهرها دعوت می‌شد. او این ورزش را حتی تا سن کهنسالی ادامه داده بود طوری که موجب تعجب دوستانش می‌شد. همین توجه به ورزش و تغذیه سالم باعث شده بود که تا سن نود و هفت سالگی از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار باشد.

 

کتاب‌های سر عقد

خراسانی احترام زیادی برای کتاب قائل بود طوری که فرزندانش هیچ وقت ندیده‌اند او در حالت درازکش کتاب بخواند. خراسانی همیشه روی زمین می‌نشست و با گذاشتن کتاب روی رحل‌های قرآنی به مطالعه آن می‌پرداخت. او که به اهمیت مطالعه کتاب واقف بود، همیشه به بچه‌هایی که کتاب می‌خواندند جایزه می‌داد تا آنان را به خواندن بیشتر ترغیب کند. در نتیجه این رویکردش، کودکان دیروز که بزرگان اکنون فامیل هستند، ابراز می‌کنند چقدر جایزه‌هایی که مرحوم خراسانی بابت کتاب خواندن به آن‌ها می‌داد در زندگی‌شان تأثیر داشته است. او حتی در مراسم عقد پسرانش به عروس‌هایش کتاب‌های نفیس چند جلدی اهدا می‌کرد.اکنون کتاب‌های مرحوم خراسانی سر از زندان مشهد درآورده‌اند تا همچنان موجب انسان‌سازی و فرهنگ‌سازی شوند و همان‌طور که او در قید حیاتش معتقد بود «مطالعه، هم‌نشینی با بزرگان است»، فرصت این هم‌نشینی برای زندانیان فراهم شود تا بلکه راه نجات و فرصت تحولی برای عزلت‌نشینان دیوارهای قد برافراشته زندان باشند.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44